دیشب شب  خیلی سختی بود.من و پسر خیلی گریه کردیم.هنوز اشکام میان و دلم پر از غمه.و بدتر از این حال اینه که نمی تونم به هیشکی بگم نه به خواهرم نه به مشاور نه  هیچ کس دیگه.

ولی دیروز اینجا خیلی قشنگ بود.یه بارون سیل آسا میومد.انقدر شدید که صدای خوردن قطرات بارون به آجرهای خونه می شنیدیم.بعد همه ی این خاکهای رسی دریا چه شدن.شب که بیرون رفتم عکس خونه ها و چراغهاشون توی آب افتاده بود و منظره زیبایی شده بود.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تئاتر معاصر ایران دانلود آهنگ جدید • دانــــلود آهنـــگ • جدید ترین های روز معرفی بهترین سایت ها خرید ووچر پرفکت مانی * یا باطِناً فی ظُهوُرِهِ * دانلود رایگان سریال ترکی با لینک مستقیم جراحی ایمپلنت در مشهد چراغ سنسوردار گذر زندگی من KhanehBartar